خاطره(امروز صبح)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



امضــــــــــــــا نمی دم، انگشت می زنم! راستی این ای دی منه هر کس مایل بود ادد کنه‎: sniper.yazdani

نظرتون درباره ی این وبلاگ چیه؟؟؟؟


آمار مطالب

:: کل مطالب : 286
:: کل نظرات : 1921

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 13

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 157
:: باردید دیروز : 17
:: بازدید هفته : 175
:: بازدید ماه : 157
:: بازدید سال : 3832
:: بازدید کلی : 46686

RSS

Powered By
loxblog.Com

خاطره(امروز صبح)
سه شنبه 14 آذر 1398 ساعت 11:27 | بازدید : 611 | نوشته ‌شده به دست H-Y | ( نظرات )

سلام عزیران دلم امروز می خوام یه خاطره ی نسبتا جالب براتون تعریف کنم! امروز صبح یه کاری بانکی داشتم که باید اول وقت انجام می شد... راس ساعت 7 دم درب بانک تو ماشین منتظر باز شدن در بانک بودم که دیدم یه پسر دبستانی که صورتش از سرما سرخ شده بود در ماشین رو باز کرد و با بیان بچه گون گفت: عمو صاف می ری؟ گفتم چی؟ گفت: صاف... فهمیدم که منظورش مستقیمه! که دوستم(زهرا ) دست کشید سر و صورتش و گفت:خاله کجا می خوای بری؟ گفت: کیفمو جا گذاشتم!!! زهرا ملتماسه بهم نیگا کرد و گفت: .....تو را خدا سوارش کن جان من یه لحظه دلم براش سوخت و بهش لبخند زدم گفتم سوار شو...(فقط تعجب کرده بودم که من با یهsonata‏ و با یه دختر توش، کجام به مسافر کش می خورد؟؟؟) زهرا پسره رو جلو رو پای خودش نشوندش... و راه افتادیم و پسره داشت مدام برای زهرا زبون می ریخت و من فقط گوش می دادمو می خندیم خلاصه رفتیم کیفش رو برداشتیمو برگشتیم... نزدیک مدرسه بودیم که بمن گفت:اقا،ببخشید ماشینتون سوناتاس؟ گفتم اره... گفت میشه باماشینتون منو ببرین تو مدرسه؟ اخه ما پراید داریم ولی یکی از دوستام 207 دارن و هر روز منو مسخره میکنه که پراید داریم! اگه میشه با ماشینتون بری داخل تا به دوستام بگم ‏sonata‏ خریدیم؟ بازم با اصرار زهرا قبول کردم...رفتم داخل مدرسه وقتی که میخواست پیاده بشه، یه 500تومنی داد بمن و گفت کرایمو کم کن و بقیشو بهم پس بده! مرده بودم از خنده... من هم یه 2هزاری بهش دادم... برگشت گفت، اقا 500تومنی بهت دادم تو حالا 200تومنی بهم میدی؟ کرایه ها هم گرون شده؟ خلاصه گفتم غلط کردمو علاوه بر 500تومنی خودش اون 2هزاری هم بهش دادمو گفتم برو... در رو باز کرد و بلند گفت مرسی بابا و مامان... و یه ماچ ابدار هم از 2تامون گرفتو و وقتی پیاده شد بلند گفت(طوری که دوستاش بشنوند): بابا جون مواظب مامانم باششششش.....




|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
mahsa در تاریخ : 1391/9/15/3 - - گفته است :
سلام پیام های خصوصیتو چک کن...
پاسخ:نه بابا!! بگو جون تو؟؟ کارت درسته ایول خوشم اومد! مقسی مقسی مقسی! حتمن... خخخخخخخخخخخ! نه ولش کن این با خودش در گیری داره... یکم حالش خب نبود می گفت دارم می میرم...!!! نه محلش نذار! راستی مرسی از این جک زیبایت! دلم درد گرفت از بس خندیدم! خدا بکشدت!

<-CommentGAvator->
♥ H..A..S..T..I♥ در تاریخ : 1391/9/15/3 - - گفته است :
ok

pass bye

<-CommentGAvator->
ش در تاریخ : 1391/9/14/2 - - گفته است :
سلام بامرام.چه خاطره ی باحال و زیبایی بود.ممنون که موجبات ....

<-CommentGAvator->
mahsa در تاریخ : 1391/9/14/2 - - گفته است :
سلام

یه سری به نظرات خصوصی ات بزن زود باش منتظر جوابم...
پاسخ:سلام... دیدمش همه شو خوندم... اصلن حرفشو نزن من پایه نیستم... نمی تونم بیام...همین

<-CommentGAvator->
دل نوشته های تنهایی در تاریخ : 1391/9/14/2 - - گفته است :
سلام وب شماهم عالی و فوق العاده است
ممنون که دیدین و نظر گذاشتین
دل نوشته های تنهایی شمارو لینک کرده لطفا شماهم مارو لینک کنید
بازم به ما سر بزن
ممنون

<-CommentGAvator->
f-a در تاریخ : 1391/9/14/2 - - گفته است :
ترکوندی پسر

حال کردم ایول

<-CommentGAvator->
ایــــــزدمهـــــــــر در تاریخ : 1391/9/14/2 - - گفته است :
جالب انگیز بود..
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز

عطر جان پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: